حیف!داریم بزرگ می شویم
و هم کلاسی های من که قبل از جشن عبادت
فقط 20های نقاشی و دیکته را به هم پز می دادند
حالا از مبل های تازه و خانه های بزرگشان حرف می زنند
و زنگ تفریح بجای خندیدن و دنبال هم دویدن
با صدایی نازک از هم می پرسند
راستی شوی 76 را دیده ای؟
این وسط من و ابرهای آسمان
برای باریدن به هم تعارف می کنیم
انگار نه انگار که زنگ خورده
و دیگر کسی در حیاط نمانده...